من را شاید حرف می زند سرخی خاک ، لبهات
از رود رود لبهام
قطره
قطره
جاری می شوی
تنت سفید
از خانه به خیابان
و نامت را سیاه
لای روزنامه ها...
پیچیده است که نیستی
تنت سفید
رفتنت سفید
نیامدی تا بوسه بباری ...
تو نیستی را درد می کشم
نیامدنت آه
رفتنت را گلاب نپاشیده ام
تا از خودسوزی نر گسزار دامنت تمام بشوی مرا
من کاش خاکی که نفس می کشد تنت
من کاش خوابی که ببیند تو را
ماه میباری بر خاکت.
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۸۶ ساعت 20:32 توسط ارسلان باقری
|
ارسلان باقری